یکبار که ماشین را در پارکینگ پارک کردیم تا در را برای خروج از ماشین باز کردم چنان بوی تند ادرار به مشامم خورد که نزدیک بود همانجا بالا بیاورم، بعد که از پارکینگ بیرون آمدیم فهمیدم خیسی گوشه کنارهای خیابان مربوط به امرخلاص شدن ازرفشار ادرار است.شنبه رفته بودیم بازار هفتگی نزدیک خانه. چند قدم مانده به بازار دیدم پیرمردی با موهای سفید و کلاهی بر سر خوپدش را چسبانده به دیوار و دارد کار خلاص کردن را انجام میدهد....خیلی تصویر بد و تهوعآوری بود و اصلن فکرش رو هم نمیکردم که مردم اینجور رفتارهایی داشته باشن که سلامت شهر و جامعه رو هم به خطر میاندازه! تعجبآوره و به تازگی دولت برای چنین کاری جریمه تعیین کرده ولی مردم همچنان در هر جایی که احساس کنن ادرار دارند خودشون رو خلاص میکنند.
*دو شب پیش فیلم مستانه رو دیدم درباره تجاوپز به عنف و مسایلی که یه زنگ تو جامعه ایران برای طرح شکایت با اونها درگیر میشه و عواقبی که به دنبال داره. انقد حرص خوردم که اگر صحنه آخر فیلم نبود رسمن تا مدتها داشتم خودخوری میکردم.
این مساله عدم طرح شکایت ربطی بله طبقه اجتماعی و این حرفا نداره. انقد جامعه در این موارد با زن برخورد بدی داره و گاهی چنان زندگی یک نفر رو به ورطهی نابودی میکشون که افراد ترجیح میدن این موضوع رو در دلشون چال کنن ولی این چیزی نیست که به مرپر زمان فراموش بشه بلکه این زخم و درد مدام عفونت میکن و به حاهای دیگه هم سرایت خواهد کرد...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر