انقدر اینجا ابری و بارانی هست که یک روز آفتابی را باید غنیمت شمرد. دیروز هم آفتابی بود و هم دمای هوا مناسب پیادهروی. رفتیم یکشنبه بازار وسط شهر، چقدر خوب بود. پر از حس زندگی، هیجان، تنوع و همه چی! با اینکه اکثر فروشندگان عرب هستند ولی از ملیتهای مختلف برای خرید به این بارارهای هفتگی میآیند و تقریبن کسی را نمیبینم که دست خالی از این بازارها خارج شود.
بک بخشی از بازار توی کوچههای باریک سنگفرش شده بود کنار یک کلیسای قدیمی و دست فروشها کتاب میفروختند و چندتایی هم بساط وسایل قدیمی، حس و حال و هوای آنجا عالی بود.
موزه هنرهای زیبا یکشنبه اول هر ماه مجانی است، اساسی موزهگردی کردیم. طبقه اول و بخشی از زیر زمین پر از مجسمه بود و جالب اما بخش بالایی موزه پر بود از تابلوهای نقاشی کوچک و خیلی بزرگ با محتوایی شبیه هم درباره مسیح، حواریون و الخ...خستهام کرد.
بیرون موزه اما فوارهها باز بودند و هوای مطبوع آن عالی بود.
قبلن هم گفتهم چیزی که باعث میشه من این شهر رو دوست داشته باشم، کوچههای سنگفرش شده درها و پنجرههای چوبی و مدل خونههایی هست که تو سریال قصههای جزیره و کارتونهای قدیمی دیدم. تو بعضی از قسمتهای شهر که میرم انگار یه راست پرت شدم تو گذشتهها، از بس که کوچهها و درپنجرهها رنگ و بوی گذر زمان رو گرفتن! انقدر که سکوتش به آدم آرامش میده.
خیلی دوست دارم عکسهایی رو که میگیرم بذارم تو اینستاگرام ولی خب امکانش نیست، محدودیت و سانسور کلن بخشی از زندگیم شده! بعدشم اینکه آدمهای فضولی همیشه همهجحا هستند که مدام ذرهبین دستشون هست تا خیلی چیزا رو بهم ربط بدن و از توش چیزهای دیگهای در بیارن.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر