۱۳۹۴ شهریور ۱۴, شنبه

نکبت بی پایان جنگ و قدرت

این سال‌ها کتاب‌های زیادی درباره اردوگاه‌های کار اجباری در زمان هیتلر و آشویتس خواندم. اکثر داستان‌ها یا خاطره‌ها روایتگر درماندگی استیصال و بهت انسان‌هایی بود که تمام زندگی اشان را در چمدانی می‌ریزند و در سکوهای ایستگاه قطار منتظر ارابه مرگشان هستند. عده‌ای می‌دادند که چه سرانجامی در انتظارشان هست و عده‌ای بی‌خبر...
چند روز پیش در تویی‌تر عکسی دیدم از پناهجوهایی که در ایستگاه بوداپست در انتظار قطار بودند. چهره‌هایی بهت زده، بی‌روح، کلافه و درمانده.
یه فاصله کمی یاد روایت‌هایی افتادم از مردمانی که روزگاری نه چندان دور در ایستگاه‌ها منتظر قطار بودند تا به اردوگاه‌ها برده شوند...
چقد سیاهی‌ها و تلخی‌های تاریخ باید تکرار شود تا آدمی دست از منفعت طلبی و سودجویی بردارد?
چند هزار آدم باید آواره شوند تا نکبت جنگ پایان یابد؟
چند هزار نفر باید کشته شود تا شهوت قدرت در دیکتاتور‌ها بخوابد؟
تصویر مرگ چند کودک باید جهانی را تکان بدهد تا تبعیض، ظلم و بی‌عدالتی به زباله‌دان تاریخ بپیوندد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر