۱۳۹۵ شهریور ۷, یکشنبه

روزمره نویسی

چند روزی هست که هوا گرم شده، یک جور گرمای خفه کننده که امانمان را بریده. نه کولری هست و نه پنکه به جاش تا دلتان بخواهد پشه کوره هایی هستند که مدام مورد عنایتشان قرار می گیریم.
خلاصه هوا جوری دم کرده و شرجی است که امن ترین جا، خانه است. صبح های زود باد خنکی می وزد و انگار نه انگار شب تا صبح هوا چقدر گرم و دم کرده بود.
حالا نه اینکه هوا شده باشد 40 یا 50 درجه نه از این خبرها نیست که اگر دما به این اعداد برسد رسمن ملت اینجا می میرند. دما بین 29 تا 34 درجه بوده ولی برای این جغراقیا دمای به نسبت زیادی است. از امروز دمای هوا به تدریج کمتر می شود.
بعد از سه روز که دست چپم کم و بیش بی حس بود و حالش کمی دردناک بالاخره امروز حال بهتری دارد، حداقل از آن دردناکی چند روز قبل خبری نیست. خودم می دانم که همه این دردها ناشی از فشار عصبی ناگهانی است و کنترلش هم خارج از توان من.
دارم مرشد و مارگریتا را از روی کتابخوان می خوانم و فک کنم خریدن کتابخوان بهترین فکر این چند ماه است و از آن بسیار راضی هستم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر