هر از گاهی سر میزنم به فیسبوک و یادآوریهاش رو میخونم. نوشتههای سال ۲۰۱۱ و ۲۰۱۲ رو میخونم و به این فک میکنم که اون سالها با وجود خستگی از کار٬ اینترنت داغون و فیلترشکن های هندلی چقد خودم رو موظف میدونستم که هر شب چیزی بنویسم و طی این سالها چقد تباه شدن.
الان یادم اومد چرا از بعد از ۲۰۱۲ چیزی ننوشتم؛ روزها و سالهای پس از بازداشت من هرگز جرات وشجاعت قبل رو نداشتم. ترس مثل بختک با من بوده و هنوز هم هست. آنقدر که از نوشتن که روزگاری بخش اصلی و مهم زندگیم بود فاصلهها گرفتم و همهی این سالها فقط افسوس خوردم.
حتی اینجا هم نتونستم خود قدیمیم باشم و همیشه با یه ترس نامریی بهروزشده کردم.
الان یادم اومد چرا از بعد از ۲۰۱۲ چیزی ننوشتم؛ روزها و سالهای پس از بازداشت من هرگز جرات وشجاعت قبل رو نداشتم. ترس مثل بختک با من بوده و هنوز هم هست. آنقدر که از نوشتن که روزگاری بخش اصلی و مهم زندگیم بود فاصلهها گرفتم و همهی این سالها فقط افسوس خوردم.
حتی اینجا هم نتونستم خود قدیمیم باشم و همیشه با یه ترس نامریی بهروزشده کردم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر