خسته؟ چیزی ورای خستگی. ترکیبی از ناامیدی، سرخوردگی، خستگی تلنبار شده همراه با هوای پاییزی.
قبلا آمدن پاییز را دوست داشتم ولی امسال عصری که هوای پاییزی را حس کردم بغض سنگینی روی دلم آوار شد. دلم برای خوخم و خانوادهام تنگ شده، زیاد خیلی زیاد.
این احساس محصور بودن و اسارت داره هر روز بیشتر از قبل نابودن میکنه، نمی دونم تا کی دووم میارم. خدایا، خودت کمک کن.
قبلا آمدن پاییز را دوست داشتم ولی امسال عصری که هوای پاییزی را حس کردم بغض سنگینی روی دلم آوار شد. دلم برای خوخم و خانوادهام تنگ شده، زیاد خیلی زیاد.
این احساس محصور بودن و اسارت داره هر روز بیشتر از قبل نابودن میکنه، نمی دونم تا کی دووم میارم. خدایا، خودت کمک کن.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر