۱۴۰۱ آذر ۱, سه‌شنبه

تنهایی بخشی از وجود من‌ است

 با ل که حرف می‌زنم احساس بهتری به خودم دارم، کمک می‌کنه با ابعادی که در وجودم محو شده دوباره آشنا بشم. با هم درباره‌ی چیزایی که دوست داریم حرف می‌زنیم. اون هنوز هم با هیجان از کتاب‌ها و کشفیاتش می‌گه انگار نه انگار که ۴۳ سال داره، منم از حرف زدن باهاش حس خوبی داریم. قضاوتی در کار نیست، نه ترحمی نه دلسوزی. ما چند سالی رو با هم شبانه‌روز گذروندیم، تو بخشی از سخت‌ترین روزهای زندگی‌ش. از علایق و توانایی‌های هم باخبریم. درباره تنهایی حرف زدیم اینکه چقد آدم‌ها عمیقا تنها هستن. حالا شب شدا و دراز کشیدم رو مبل و قشنگ تنهایی و انزوا رو با همه‌ی وجود درک می‌کنم. به جز روزهای غیرتعطیل مدرسه، من بیشتر ساعت‌ها تو خونه تنهام. تنهایی به بخشی از من تبدیل شده جوری که بدون اون احساس می‌کنم آزار می‌بینم. در تنهایی با خودم فکر می‌کنم، خودم رو سرزنش می‌کنم، چایی می‌خورم. تنهایی بخشی از وجود منه، حرف‌هام رو با ادم‌های امن زندگی‌م می‌زنم، به درد و دل‌های هم گوش می‌دیم. برای هم گوش‌های شنوا هستیم، برای هم مرهم غم و غصه‌ها هستیم. چقد خوب که هستن، چقد بودنشون غنیمت‌ه. تنهایی‌م با وجود صدای اون‌ها حال بهتری رو برام رقم می‌زنه.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر