چند ماه میشه که طاقچه رو نصب کردم. شبها وقتی بچهها میخوابن تازه زندگی شخصیم شروع میشه. خستهام ولی سکوت و ارامش اون لحظههت رو دیگه نمیتونم تو روز داشته باشم در نتیجه سعی میکنم هر چند تا قدم مونده رو برم. کتابهام رو بخونم و خب به زور کلاس و اینکه خیلی رو نظم و انضباط کلاس حساسم دو تا فیلم دیدم یکی ساعتها و دیگه 3iron . و دومی عجب فیلمی بود، تقریبا بیکلام. بابا چطوری این چیزها به ذهن آدمها میرسه. تف تو روحشون.
کتاب خوب خوندم و از خودم راضیم. چقد کتابهای رده نوجوان خوب هستن. چند تایی رو خوندم و قشنگ زار زدم. هنوزم با آهنگ دختری به نام نل زار میزنم. کلا دست به زارم خوبه.
چقد فضای اینستا تباهه. چرا گوگل پلاس جمع شد. آخه این اینستا چیه که رفته تو پاچهی ما نه اون ول میکنه نه ما.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر