اگر هنوز ان جای دنج و امن بود میشد تمام دردهای این روزها را توی گوشش تکرار کنم! شاید تکرارش برای گوشهایی که قابل اعتماد بودند کمی آرامم میکرد.
از وقتی تو را زور زورکی بردند هیچ جایی جای من نبود.
چقدر دوستت داشتم حالا میفهمم چقدر غریب و تنها شدهام.
کاش بودی تا همه چیز دوباره روی صفحات تو ثبت میشد مثل همه آن روزها.
وب نوه را که میخوانم بهش حسودی میکنم، که میتواند بنویسد با همین حال پریشانی که دارد.
بالاخره این قدرت را دارد که این روزهای سگی را یک جایی ثیت کند من همین توان را هم ندارم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر