۱۳۸۹ دی ۲۶, یکشنبه

روزهای آرام

دومین روزی است که باران می‌بارد، چه خوب.
ساعت از ۹ گذشته که می‌رسم اداره، ریلکس‌تر و آرام‌تر از همیشه کار‌هایم را انجام می‌دهم و ساعت ۱۲: ۳۰ خداحافظی می‌کنم.
در این چند ماه اخیر شنبه و یکشنبه این هفته جز بی‌دغدغه‌ترین و آرام‌ترین روزهای کاری بودند.
جناب «من من» نیست تا حضورش مدام موجب اضطراب و نگرانی شود، جناب نیست تا به کاری مجبورت کند که دوست نداری انجام دهی و او نیست تا هی زنگ بزند بگویید فلان کار چه شد.
چیزی که برای او مهم است میزان عملکرد روزانه است، اینکه تو خسته باشی، دلخور باشی، اینکه حس و حال نداشته باشی یا اصلن از رفتن به فلان برنامه متنفر باشی، برایش محلی از اعراب ندارد.
بعضی وقت‌ها پیش خودم می‌گویم اگار این میز و صندلی‌ها خیلی چیز‌ها را از آدم‌ها می‌گیرند حتی حس و شعورشان را.

از طرف دیگر باران باریده و هوا سرد‌تر از قبل شده، دلنگرانم برای پسرکی که باید این روز‌ها پشت می‌له‌های سردی باشد که لعنتی ان، خیلی لعنتی.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر