"او" بسیار صبور و مفاوم است ولی هر چه باشد او هم یک انسان است با ظرفیتی مشخص.
دیشب از آن شبهایی بود که سرریز شد، بس که حرف پیش خودش تلمبار کرده بود.
خب آدمیزاد است دیگر...مدام به گذشته فکر میکند و حال خودش را با دیگران مقایسه.
نتیجه؟ یک جاهایی میترکد دیگر! مگر آدمی چقدر ظرفیت دارد...
حالِ من؟ انقدر خراب که صبح همین جور چسبیده بودم به رختخواب و بهانه الکی اوردم برای نرفتن سر کلاس بدمینتون.
بعد رفتم پیش مامان و همان حرفهای تکراری این مدت را مطرح کردم، اینکه ما داریم تاوان چه چیزی را میدهیم که در سی سالگی باید وضعمان این باشد؟ چرا حالا که بعد از یک عمر عاشق شدیم فاصله بین ما باید مرزهای جغرافیایی باشد و خودخواهیهای پدریِ دیکتاتور...
به یکی گفتم ظرفیتم واسه تحمل پر شده هر کس ظرفیش یه حدی داره بهم گفت این ما هستیم که ظرفیتمون رو تعیین میکنیم ظرفیت آدما محدودیت نداره
پاسخحذفدلم میخواد سر این جور آدما رو بکوبونم به دیوار
وقتی یه چیزی بخواد نشه نمیشه
پدر دیکتاتور
مرز جغرافیایی بهانست
عجب صبری خدا دارد . . .
پاسخحذفحالم از سیاست بهم میخوره بازی کثیفیه
نمیدونم میشه امید داشت به روزی که حداقل ایران این شکلی نباشه یا نه
حدس میزنم با حرفایی که زدی پدرت مخالف رفتنت به اونور باشه
وگرنه بنظرم تنها راه چاره رفتنه
اینجا که باشی جز تحمل فشار چیزی نصیب آدم نمیشه
این از اوضاع اقتصادی و گرونی
اون از اوضاع اجتماعی و نا امنی
وبه قول خودت شرایط بد کاری
یه جا دیگه هم گفتم اینجا هم میگم
هرچی میگیم امید بخدا خدا آخرشو به خیر بگذرونه که فایده نداره
حداقل از خدا انتظار دارم به همه صبر بده که با این مشکلات بشه ادامه داد
الی جان راست میگی حق با تو هستش
پاسخحذفاما کاش یه معجزه ای چیزی بشه
روزگار خوبی نیست همه جوونا خستن
مردمم که 90درصدشون یا افسرده شدن یا حالت پرخاشگری دارن وعده ای هم تیک پیدا کردن
تو هم اینجوری فکر نکن بلاخره زندگیت یه تکون اساسی میخوره البته امیدوارم