دیروز بعد از مدتها "الف" را دیدم.
"الف" از آن آدمهای کیمیای این روزهاست که به صورت ویژه و خاصی دوستش دارم و همه این مدت نگرانش بودم که کار و درسش را به کجا رسانده.
از قبل خبر ندادم و یک هویی وارد محل کارِ دنج و صمیمیاش شدم.
نسبت به همه ما تکلیفاش مشخصتر و برنامههایش جدیتر بود، واقعا خوشحالم.
امیدوارم ماههای آینده خبرهای بهتری درباره "الف" بشنوم، خبرهای حال خوب کن اساسی.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر