تصمیم گرفتم کمی هدفمندتر کتاب بخونم، چرا؟ میترسم، میترسم از اینکه توانایی نوشتن رو کامل از دست بدم.
تا همین جا هم از دست دادم ولی میخوام جلوش رو بگیرم از این بیشتر نشه.
قبلن چون تو محیط خبر بودم وقتی دبیر میگفت گزارشی رو در مورد فلان موضوع آماده کن حتی اگر غر میزدم کار رو تا آخر انجام میدادم. الان هر چقدر تلاش میکنم قادر به نوشتن گزارش خبری یا تحلیلی نیستم.
انقدر نوشتن برام سخت شده که همین جا رو هم خیلی دیر به دیر به روز میکنم.
ننوشتن و ترس از بد قضاوت شدن یا نگرانی از اینکه بگن چقدر ضعیف باعث شده هر بار به دلیلی از نوشتن فرار کنم، این خیلی بده.
چند هفته بعد از انتخابات با من تماس گرفتن برای برگشت به کار، الان آذرماه و هیچ خبری نشد فقط هر بار زنگ زدن کلی مدارک و عکس خواستن. به نظرم با غرورم بازی کردن، بدجوری.
نمیدونستم که اینجوری میشه، میخوان با غرورم اینجور بازی کنن، خدا لعنتشون کن.
خدا رو شکر به نون شب محتاج نیستم، حالا برا مامانم هم بهتر مشخص شد که اینا چقد عوضی هستن هی نگه حقت باید بری دنبالش! اینم حق ما.
منم یه دوره ای می نوشتم. خیلی با "ننوشتن و ترس از بد قضاوت شدن یا نگرانی از اینکه بگن چقدر ضعیف باعث شده هر بار به دلیلی از نوشتن فرار کنم، این خیلی بده. " همذات پنداری کردم. به نظرم باید دو تا بد کوتاه نوشت تا آدم دوباره به رینگ برگرده:)
پاسخحذف