گرچه غر میزنم که هر روز مث همه و اتفاقی نمیافته ولی انقد اتفاقها میافته که در حوصله من نمیگنجه بیام اینجا روایت کنم.
اما بهترین خبر این چند روز آزادی سیامک ق بود، خوشحالم که برگشت.
میگم سیامک ق چون زمان بازداشتش خبرگزاری دولت آن سالها از شدت هیجان و خوشحالی خبر رو اینجور کار کرده بود...
از اول هفته گیر گرفتن یه نامه بودم که تو دو تا اداره باید دنبال جمع کردن امضا میبودم. یه اداره این ور شهر یه اداره دیگه اون ور شهر. تازه دیروز که رفتم وارد مرحله نهایی بشم چون حاجی نبوده گفتن برو بعد زنگ بزن اگر حاجی بود بیا. خلاصه امروز حاجی بوده و ما رفتیم و نزدیک ۴۰ دقیقه بین اتاقها تاب خوردیم تا بالاخره کارمون شده!
خلاصه اینکه حاجی از ارکان هر ادارهای هست و بیحاجی کاری درست نمیشه.
به خاطر قرصهایی که مصرف میکنم در روز باید زیاد آب بخورم، البته الان به نسبت قبل بیشتر میخورم به خاطر نگرانی از عوارض قرصها ولی نمیدونم چرا هی یادم میره آب بخورم.
هی تصمیم میگیرم هر روز نیم ساعت رو تردمیل بدوم باز کوتاهی میکنم، خیلی بده!
یه چیز دیگه وقتی میخونم که رها انقد راحت در مورد کارش با سالمندا مینویسم و چقد هم علاقهمند واقعا خوشحال میشم که آدمهایی با این دیدگاه هم وجود دارن.
مشکل اینه که تو کشور ما این جور کارها رو کسرشان و این حرفا میدونن! طرف حانه سالمندان کار میکنه میگه از همه پنهون کردم آبروم نره! خب یعنی چی؟
کلن انقد مشکل فرهنگی ریز و درشت تو این مملکت ریخته و همه پر مدعا هستن که حالا حالا این توع دیدگاه نسبت به یه سری مشاغل درست نخواهد شد.
بعد نمیدونم رو چه اصلی انقد تو بوق میکنن ما ملت متمدن و بافرهنگی هستیم؟! اتقافنیه جورایی همنژاد پرستیم هم خیلی نگاه طبقاتی داریم!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر