۱۳۹۷ خرداد ۱۰, پنجشنبه

ما و‌پله‌های لعنتی

شیفت های ظهر دوره‌ی راهنمایی کابوس دردناکی برای ما دخترها بود. معلم پرورشی عوضی و مدیر عوضی‌تر بچه‌هایی که پریود بودند و نمی‌توانستند در صف نماز جماعت حاضر شوند را مجبور می‌کردند روی پله‌های روبه‌روی دفتر بنشینند٬ جوری که همه‌ی کادر مدرسه آنها را ببینند. چقد سخت و آزاردهنده بود...یادم هست بعضی روزها با بچه‌ها تصمیم می‌گرفتیم برویم توی آزمایشگاه قایم شویم و یا الکی چادر نماز سر کنیم و دولا و راست شویم.
هنوز هم به اون دوره فک می‌کنم و اون اجبار تحقیرآمیز حالم بد میشه. چقد نشستن رو‌اون پله‌ها دردآور بود٬ فک می‌کردیم چقد بدبخت و‌بدشانسیم که در شیفت ظهر پریود شدیم و همه می‌فهمن که ما پریودیم. چقد خجالت می‌کشیدیم و استرس داشتیم اونم برای اتفاقی طبیعی در بدن انسان که برامون به کابوس تبدیل شده بود.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر