۱۳۹۷ آذر ۲۳, جمعه

انتظار

این روزها بیشتر از هر زمانی انتظار می‌کشیم، انتظار شروع علایم اومدن پسر کوچولو مون. من هنوز باورم نمیشه که یه کوچولو تو وجودم دارم، یکی که تمام این نه وجودم رو باهاش تقسیم‌بندی کردم. هفته قبل وزنش رسیده بود به دو و هشتصد. بار اولی که دیدیمش فقط سه سانتیمتر بود و حالا یه موجود کامل شد. هفته ۳۹ تموم شده و ما منتظریم تا وقتی که طبیعت فرمان بده.
این ماه‌ها خیلی کم خوابیدم و خستگی همیشه باهام بوده ولی اینکه مدام میگن تا می‌تونی بخواب که دیگه خبری از خواب نیس از جمله حرف‌هایی هست که ازش متنفرم. عادت ندارم از شرایط، دردها و‌نگرانی‌هام برای کسی حرف بزنم ولی دیگه وقتی اعصابم رو بهم می‌ریزن می‌گم. مدتهاست دست چپم درد داره، تقریبا تمام بند بند انگشت‌ها و‌جدیدا درد مچ دست راستم هم اضافه شده، ورم زیاد پاهام، درد زانوها و الخ هم هست تا دهن باز کنی میگن طبیعیه. خب هر کسی یه حدی از تحمل رو‌ داره، گاهی این دردها و‌تنهایی خارج از توان و‌تحملم میشه.
هوا حسابی سرد شده، حتی با وجود اینکه گاهی آفتاب هست.
همه‌ی تلاشم رو می‌کنم که با وجود پله‌های زیاد و سرما هر شب نیم‌ساعت پیاده‌روی کنم.
ولی چیزی که رو‌ اعصابم هست اینه که بقیه خیلی چیزا رو‌نمی‌فهمن و‌درک نمی‌کنم. قرار نیست چون شما هم باردار بودی و فک می.کنی خیلی هم شرایطت سخت بوده من هم همون اندازه توان و تحمل داشته باشم. هر کسی شرایط، قوای جسمانی و روحی خودش رو داره. کاش اگه کاری از دستمون بر نمیاد حداقل حرف زیادی هم نزنیم، استرس بیشتر وارد نکنیم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر