۱۳۹۷ آذر ۱۵, پنجشنبه

دیروز ساعت هفت و ربع وقت دکتر داشتم. گرچه یه نفر بدون توجه به حضور ما سرش رو انداخت و رفت تو ولی خب ربع ساعت بیشتر کترس طول نکشید و فقط عیناً دیدم که بشر بیشعور همه‌جا می‌تونه باشه. دکترم انقد مهربون، همدل و صبور هست که بعد از خارج شدن از اتاقش استرس و نگرانی ده روز گذشته رو به کل از رو دوشم برداشت. آزمایش رو که دید یه خط کشید روش و گفت اصلا مشکلی نداره و عدد درست برای تو اینه. رو مونیتور دید که همه چیز بچه خوبه و گفت دفعه بعد دو ژانویه تو‌اتاق های بخش زایمان می‌بینمت.
تقریبا ده روز جهنمی رو گذروندیم و فهمیدم چقدر احساس مسوولیت سخته. اینکه هر چیزی کم و زیاد بشه تو خودت رو مسوول می‌دونی و فک می‌کنی کم کاری کردی و بعد تازه عذاب وجدان شروع میشه. این آغاز ماجراست. خدا رو هزار بار شکر

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر