۱۳۹۷ آذر ۱۲, دوشنبه

روزهای انتظار

هفته‌ی سنگین و سختی بود که گذشت. خبر مرگ غیرمنتظره و تاسف‌بار ع حال همه‌ی ما را اساسی بهم ریخت. به خاک که سپرده شده آرام‌تر شدیم. البته که من در هیچ مراسمی نبودم و حتی به مادرش تسلیت نگفتم، فعلن از توانم خارج است. هر روز گریه کردم و حالم را بد و بدتر کردم. عصر پنجشنبه جواب آزمایش رسید و مقدار پروتیین ادرار زیاد بود. همین حالمان را بدتر هم کرد با یک سرچ کوچک انقد استرس و نگرانی حواله روح و‌ روانمان شد که با هر تلنگری فقط  گریه می‌کردم. تا رسیدیم بیمارستان و‌نوار قلب گرفته شد رسما به فنا پیوستم. خیلی ظریف و شکننده شدم و این اصلا خوب نیست. بخوام اینجور پیش برم نمی‌تونم چیزی رو‌مدیریت کنم. شنبه هم نوار قلب دوم را گرفتن و سه‌شنبه هم باید برویم. وقتی دراز می‌کشم رو تخت انقد آروم می‌شم که نگو. من که همیشه از بیمارستان فراری بودم حالا با دراز کشیدن رو‌تخت و اطمینان از اینکه همه چیز تحت کنترل هست به آرامش می‌رسم. خدا کنه روزهای باقی مونده به سلامتی به پایان برسه.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر