کاش یکی یه نوشیدنی داغ برام میآورد تا در این سکوت و زیر نور تبلت بدون صدای کسی بنوشم...کاش.
از دیروز حتی نتونستم پنج دقیقه یه جا اروم و بیصدا بشینم و گریه کنم.
گاهی مثل همین نیمساعت پیش انقد درموندهم، انقد کلافهم و انقد همهی حسهای منفی هجوم میارن که نمیدونم چیکار کنم.
چقدر مادر بودن و دست تنها بودن همراه با دلتنگی و غربت سخته، خیلی سخت.
رفتم پست اخر یه سرخپوست خوب رو خوندیم و قلبم دوباره مچاله شد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر