۱۳۹۹ مهر ۴, جمعه

اندوه پاییز

 از تابستون یهویی افتادیم تو پاییز حتی گاهی زمستون. هوای ابری و خاکستری با بارون نرم و پودری...

چقدر دلم می‌خواست زیر آفتاب نحیف روزهای خنک اخر شهریور تنها قدم بزنم...

چقدر همه‌ی این مدت دلم تنهایی خواسته و نداشتم.

چقدر مادر دست‌تنها بودن سخته، چقدر بچه مسولیت داره، چقدر همه‌چی به فنا رفته...

قبل‌تر بهار حساسیت داشتم ولی امسال یه روز از صبح تا ظهر انقد عطسه کردم که داشتم دیوونه می‌شدم، همه چی تغییر کرده. کیفیت بدن، حال، روح و روان...


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر