۱۳۹۰ شهریور ۲۲, سه‌شنبه

رفقا



یه نفس عمیق.
بعد از دو هفته بالاخره دارم رو سیستم خودم تایپ می‌کنم، مثه یه دوست قدیمی که دوریش گاهی زیاد آزاردهنده می‌شه.
عصر با رفقا بیرون بودیم، گر چه سه تایی شاد و شنگول نبودیم ولی خب خوبیش به اینه که دردها و روابطی داریم که می‌تونیم حال و احوالات درب و داغون این روزهای همو بهتر درک کنیم.
این شانس رو دارم که دوستای نادیده‌ای هم دارم که خیلی راحت می‌تونم باهاشون درد و دل کنم و برای هم از رابطه های احساسی، تردیدها، نگرانی ها و شکست هامون بگیم، بدون ترس از این که درباره مون چطور قضاوت می شه.
به روابط احساسی اگر بیش از حد اجازه پر و بال بدی رسما آدم رو با خاک یکسان می‌کنه.
از فردا با جدیت بیشتری کارم رو دنبال می‌کنم این بهترین کاری که می‌تونم بکنم.
خوشحالم از اینکه دوستای کمی دارم، ادعایی ندارن؛ میلیاردر نیستن ولی میلیارد‌ها میلیارد ارزش دوست داشتن رو دارن.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر