۱۳۹۲ آبان ۱۷, جمعه

صدای فاجعه را بشنویم

میان این همه هیاهوی سیاسی و اقتصادی و هزار و یک کوفت و زهر مار که از سر و کول این مملکت می‌بارد خبر که چه عرض کنم فجایع دردناکی هستند که می‌روند توی حاشیه. فجایعی که انگار تبدیل شده‌اند به روند طبیعی و معمولی در یک جامعه که مرض ذهنی و جنسی در آن هر روز ابعاد گسترده‌تر و خطرناک تری می‌گیرد.
از دیشب که خبر تجاوز یک حیوان صفت را که به عنوان سرویس مدرسه دختربچه‌ها را مورد ازار و اذیت قرار می‌داده خواندم، حالم اصلن خوب نیست.
این حیوان‌های مریض همیشه و همه جا هستند ولی انگار به شدت در حال تکثیر شدن در جامعه هستند.
چقدر جامعه برای بچه‌های کم سن و سال و بیگناه خطرناک شده، حالم از این همه تعفن متکثر بهم می‌خورد.
زمانی که دو سال و نیمه بودم من رو گذاشتن مهدکودک. اینجور که می‌گن از مستخدم مدرسه به شدت می‌ترسیدم و حاضر بودم هر تنیهی رو تحمل کنم ولی پام رو تو مهدکودک نذارم. خودم چیزی یادم نمی‌آد ولی جدیدا به این فکر افتادم نکنه تو اون دوران اون آدم من رو اذیت کرده باشه، یا کاری کرده بوده که من انقدر از رفتن به مهد می‌ترسیدم...
بچه‌ها ترس‌هاشون رو چطور می‌تونن به پدر و مادرهاشون بفهمونن، چطور بگن کی چطوری اذیتشون کرد؟
بچه‌های خیلی معصوم و بیگناهن، کلمه ندارن برای بیان بدی‌ها، زشتی‌ها . کثافت‌کاری بزرگتمیان این همه هیاهوی سیاسی و اقتصادی و هزار و یک کوفت و زهر مار که از سر و کول این مملکت می‌بارد خبر که چه عرض کنم فجایع دردناکی هستند که می‌روند توی حاشیه. فجایعی که انگار تبدیل شده‌اند به روند طبیعی و معمولی در یک جامعه که مرض ذهنی و جنسی در آن هر روز ابعاد گسترده‌تر و خطرناک تری می‌گیرد.
از دیشب که خبر تجاوز یک حیوان صفت را که به عنوان سرویس مدرسه دختربچه‌ها را مورد ازار و اذیت قرار می‌داده خواندم، حالم اصلن خوب نیست.
این حیوان‌های مریض همیشه و همه جا هستند ولی انگار تعداد آن‌ها به شدت در حال تکثیر شدن در جامعه است.
چقدر جامعه برای بچه‌های کم سن و سال و بیگناه خطرناک شده، حالم از این همه تعفن متکثر بهم می‌خورد.
زمانی که دو سال و نیمه بودم من رو گذاشتن مهدکودک. اینجور که می‌گن از مستخدم مدرسه به شدت می‌ترسیدم و حاضر بودم هر تنیهی رو تحمل کنم ولی پام رو تو مهدکودک نذارم. خودم چیزی یادم نمی‌آد ولی جدیدا به این فکر افتادم نکنه تو اون دوران اون آدم من رو اذیت کرده باشه، یا کاری کرده بوده که من انقدر از رفتن به مهد می‌ترسیدم...
بچه‌ها ترس رو چطور می‌تونن به پدر و مادرهاشون بفهمونن، چطور بگن کی چطوری اذیتشون کرد؟
بچه‌های خیلی معصوم و بیگناهن، کلمه ندارن برای بیان بدی‌ها، زشتی‌ها و کثافت‌کاری بزرگ‌ترها...
بعد می‌گن چرا اعصابت خرده؟ چرا استرس داری؟ بابا بی‌خیال.
مشکل جنسی و روحی و روانی داره تو جامعه بیداد می‌کنه.
می‌شینی تو تاکسی یه جور آزارت می‌دن، تو صف اتوبوس و مترو هستی یه جور دیگه، وایسادی منتظر تاکسی یه مدل دیگه...
واقعا باید چیکار کرد؟...
بعد می‌گن چرا اعصابت خرده؟ چرا استرس داری؟ بابا بی‌خیال.
مشکل جنسی و روحی و روانی داره تو جامعه بیداد می‌کنه.
می‌شینی تو تاکسی یه جور آزارت می‌دن، تو صف اتوبوس و مترو هستی یه جور دیگه، وایسادی منتظر تاکسی یه مدل دیگه...
واقعا باید چیکار کرد؟

۱ نظر:

  1. راستش این معضل پدوفیالی هر روز داره بیشتر و بیشتر میشه تو همه جا. اینجا که بدون استثنا هر روز گزارش هست و به طرز افتضاحی زیاده..
    البته اینجا دائم دارن اطلاع رسانی میکنند. و گزارش میشه. ولی فایده نداره.. بیمار روانی بسیار است

    پاسخحذف