۱۳۹۳ مهر ۱۰, پنجشنبه

و انتظار روح و روان آدم را می بلعد


روز قبل رفتم تا آدرس سفارت را پیدا کنم، سر راست بود و فقط کمی پیاده روی داشت.
فردای آن روز هم صبح ساعت ۶ از خوابگاه زدم بیرون تا اول وقت برسم جلوی در. قبل از هفت رسیده بودم و ۳۱ نفر جلو‌تر از من اسم‌هایشان به دیوار بود.
در حالی که ادم‌های آنجا به زور ۱۵ نفر می‌شدند. بعد یکی گفت که بعضی‌ها پول می‌دهند به افرادی دیگر تا صبح زود بیایند اسم آن‌ها را بنویسند.
خلاصه اینکه یک ربع به هشت در باز شد و آقایی آمد و گفت بر اساس نوبت افراد وارد می‌شوند.
یکی از خوبی‌های توی صف بودن اینکه آدم‌ها با هم حرف می‌زنند و از تجربه هاشون می‌گن و استرس آدم کم می‌شه ولی در عین حال چون هر کسی از تجربه شخصی خودش می‌گه کمی هم استرس به افراد دیگه منتقل می‌شه که مبادا فلان مدرک کم باشه و الخ.
خلاصه بعد از ورود نوبت پرداخت هزینه تشکیل پرونده است و بعدشم انتظار برای رسیدن نوبت تحویل مدارک.
هر چند فک می‌کردم فضای داخل سفارت باید بزرگ‌تر و آرام‌تر باشه ولی اصلا اینجور نبود. تقریبا بعد از پرداخت هزینه تشکیل پرونده افراد رد یک نیمچه سالن جمع می‌شوند و چون تعداد صندلی‌ها کم خیلی‌ها مجبورن بایستند. بعدش کسی که مدارک رو تحویل می‌گره که سه نفر بودند در فضایی مثل باجه بانک‌ها هستند و شما فقط می‌تونید ایستاده (حتی صندلی برا نشستن و مصاحبه نیست) و از پشت شیشه با مسوول صحبت کنید. مدارک رو چک می‌کنند و آدم تو این فرصت میمونه که حرفی بزنه یا نه! چون گا‌ها برخوردهای مناسبی صورت نمی‌گیره.
من نظم مدارکم بر اساس نوشته‌های خود سایت سفارت بود ولی اونجا یه برگه زدن به دیوار که مدارک کمتری می‌خواد و اینا.
خلاصه لحظه‌های اول یه کم اعصابم بهم ریخت چون طرف برگشت گفت اینا چیه (بر اساس نوشته سایت یه وکالت نامه محضری باید ارئه می‌دادم که طی سفر فلانی من رو ساپورت می‌کنه) ولی اونجا طرف حتی نگاهش نکرد و طلبکارانه گفت اینا چیه؟!!
خلاصه بعدش همه چی عادی شد و نهایتا بهم گفت براتون ۳۰ روز نوشتم ببینیم چی می‌شه.
دو هفته دیگه و دقیقا کمتر از بیست ساعت مانده به ساعت پرواز زمانی هست که پاسپورت رو بهم می‌دن و ویزایی که معلوم نیست اوکی شده یا نه!
چیزی که مهم برام اینه که حدود چهار ماه به شدت درگیر این پروسه هستیم و هیچی کم نذاشتیم. گاهی استرس‌ها باعث شده سردردهام برگردن و با تهوع زجرآور و حالت‌های بد بعدش چند روز رو بگذرونم ولی از دیروز ته دلم آروم، یعنی همه این روز‌ها ته ته دلم یه چیزی بهم قوت قلب داده و گفته وقتی سپردی به خدا مطمئن باش اون چیزی که خیر پیش می‌اد و این روز‌ها با اتفاقاتی که افتاده مطمئنم خدا چقد نزدیک‌تر از همیشه در کنارم در حرکت.
ما حرکتمون رو شروع کردیم و حالا منتظر برکت خداییم

۱ نظر:

  1. شما نمیتونی قبل رفتن به سفارت و این چیزها با بنده یه مشورتی بکنی؟ محل نذار به حرف کسی کار خودتو بکن همه چی درست میشه.. به شدت خوشحالم... زودی بیا:)

    پاسخحذف