۱۳۹۴ تیر ۱۶, سه‌شنبه

روزانه ها


اگر به سردردی که از دیروز عصر شرع شده بیشتر از این رو بدهم کاری می کند که تمام ساعت های باقی مانده روز را هم فقط در تختم غلت بزنم بی اینه بتوانم دقیقه ای بخوابم.
تصمیم گرفتم یکی بخوانم توی گوشش و بلند شوم.

انگیزه هم داشتم برای بلند شدن، دیروز که رفته بودم دکتر در مسیر برگشت رفتم کتابفروشی و بالاخره شهر فرنگ اروپا و نگذار به بادبادک‌ها شلیک کنند که دو سه ماهی  منتظرشون بودم رو آورده بودند و خریدم.
تو این روزهای گرم که از بد روزگار همزمان با ماه رمضون شده رفتن توی خیابون جز اشتباهات وحشتناک مگر اینکه کسی مجبور باشه. هوا خیلی گرم و دم کرده است از اون ور هم نمی شه وسط راه بطری آب رو در آورد و دو قلوپ نوشید باید یه جای پس پناهی پیدا کنی مبادا روزه خواری کرده باشی. جلو دکه ها هم زدن اگر به کسی نوشیدنی یا خوراکی فروختید و همونجا وایساد به خردن دکتون رو پلمپ می کنیم. خب این چه وضعشه؟ انگار یه معتاد تو ملا عام خیلی راحت تر می تونه مواد بکشه تا کسی که روزه نیست دو قلوپ آب بخوره. یه عکسی هم منتشر شده بود که یه نفر رو به جزم روزه خواری داشتن شلاق می زدن!!! کجای تاریخ هستیم ما؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر