۱۳۹۴ آذر ۲۳, دوشنبه

روز نوشت/ سینما

دیروز بعد از ظهر با س رفتیم و فیلم احتمال باران اسیدی رو دیدیم.
ده دقیقه یه ربع اول کند پیش می‌رفت و نماهایی از زندگی یک مرد تنهایِ بازنشسته رو نشون می‌داد ه همه کارهاش رو طبق عادت‌های چند ده ساله انجام می‌داد و بعد برای پیدا کردن دوست قدیمی‌اش راهی تهران شد.
اینکه در تهران چه اتفاق‌هایی می‌افتد بماند ولی این حجم از تنهایی من رو ترسوند. اینکه آدم مثل یه رابط فقط کار کنه، برگرده خونه، تلویزیون، غذا، خواب... صبح بشه و باز همون‌ها رو تکرار کن.
تا حالا تنهایی رو انقدر عریان، مستقیم و آزاردهنده دیده بودم.
برای روز سه شنبه بلیت خواب تلخ رو که بعد از ۱۲ سال اجازه اکران گرفته رو خواهیم دید.
البته دیروز صبح پر استرسی رو گذروندم. انقد که شب از قشار همون استرس سرم داشت می‌ترکید.
کاش من رو در موقعیت‌های معذب کننده نذارن. کاش من رو واسطه کاری نکنن که جوابش نه هست و همه فشار عصبی‌اش یله می‌شه روی من.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر