هوا آفتابی شده و انگار خون توی رنگهای دوباره جاریه. دراز کشیدم روی تخت و آخرین صفحههای کتاب بالکان اکسپرس رو خوندم؛ تلخی و درد جنگ٬ خطکشیهای قومیتی٬ از دست رفتن رقابتها و الخ...جنگ هر جای این کرهی خاکی اتفاق میافته نتیجهاش ویرانی و فروپاشی بوده، حتی اگه سالها بعد یکی در یه قارهی دیگه از سرگذشت مردمی بخونه که سالها پیش جنگ رو تجربه کردن باز یه دردی رو قفسه سینه اش سنگینی میکنه. لعنت به جنگ و بانیان جنگها
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر