عجیبه ولی ساعت یازده و ربع شب وایسادم نیمساعت ورزش کردم بعد هم رفتم دوش گرفتم الانم دارم مینویسم. هر جور فکر میکنم انگار این من نیستم. من اصلا آدم شب نبودم، حتی شبهای امتحان. الان چی؟ باورم نمیشه بیدارم. شاید چون امروز چندین بار فرصت پیش اومده گریه کردم. بازم عجیبه. اون حدود دو هفته اشکم نمیاومد. ولی امروز اومد، خیلی دل تنگ مامانم هستم. خونهمون، اتاقم، بابام، باغچه، گلهای لالهعباسی...خیلی دلم برای خودمم تنگه، قربون خود خستهم برم.
۱۴۰۴ تیر ۱۱, چهارشنبه
۱۴۰۴ تیر ۱۰, سهشنبه
...
این چند روز حالم خوب نیس، یعنی حوصلهی هیچی رو ندارم. دیروز و امروز هوا افتضاح دمکرده و شرجیه. ولی ترجیح میدم تو این اتاق تو سکوت و گرما باشم تا جلو پنکه و شنیدن سر و صدای رو مخ.
دیروز بعد سه هفته کلاس داشتم، تصویر بود بدون صدا. نیمشاعت درگیر صدا بودم پیام دادم که صدا ندارم. گفتن اینترنتت ضعیفه. گفتم نه مشکل نت دارم و بالاخره تماس گرفتن و گفتن بله محدودیتهایی ایجاد شده و تا هفته بعد هم وضع همینه. منتظر موندم تا کلاس ضبط شده رو دانلود کنم و چی؟!
بعله در تمام طول کلاس صدا مدام در حال قطع و وصل شدنه و استاد هم کلافه...
گه به همهچیز زده شده. الان رفتم تو اینستا و صفحهی آیدا...
زار زدم، تو دلم عر زدم و خب دلم میخواست یکی رو بغل کنم و بگم...هیچی نگم اصلا...
سالهاست خیلی زیاد حتی وقتی با صدای خاموش میبینم یکی شمارهاش افتاده رو گوشیم و داره زنگ میخوره دچار استرس میشم. جواب نمیدم. به خودم دلداری میدم و بعد بهش زنگ میزنم. بماند که چه ترسی دارن از صدای زنگ خونه و الخ...و ۹۹ درصد موارد گوشیم رو سایلتنه و ترجیحم اینه هر وقت خودم دلم خواست به کسی زنگ بزنم یا پبام بدم و...