بچه مدرسهای که بودم، جلو کلاس خوب حرف میزدم ته کلاس خیلی بهتر.
نمیدانم این مشکل حرف زدن، ترس از پرسیدن سووال و نگرانی از اشتباه کردن از کجا آمده و دست بر دار هم نیست!
توی حرف زدن به شدت دچار مشکل شدهام، مخصوصن سر کلاس! از شدت استرس زیاد مدام اشتباه میکنم و همین نگرانیهایم را از نفهمیدن درس بیشتر میکند.
سال ۸۷ هم اعتماد بنفس خوبی داشتم برای نوشتن، هم کلی انرژِی و شوق برای تجربه کردن.
بعد هی محدودتر شدم تا رسید به جایی که با هماهنگی دبیر منطقه سواالی را در نشست خبری از مسوولی پرسیدم و تا مدتها به خاطر آن سووال جواب پس دادم. بعدش دیگر تقریبا در هیچ جلسهای سووال نپرسیدم.
وحشت از سین جیم شدن... چرا این سووال را پرسیدی؟ چرا هماهنگ نکردی؟!
اعتماد بنفسام را از دست دادهام.
بعدتر زمان بازجویی باز جو وقتی برگه سووال را بر میداشت، میگفت جوابهایت قطره چکانی است... بعد سووال یک خطیاش میشد پنج خط ولی من جوابی نداشتم بیش از همان که بار اول نوشتم.
دوباره و چن باره همان سووال به اشکال مختلف تکرار میشد و اعصابم بهم میریخت از این تکرار.
نوشتن، حرف زدن و حتی سووال کردن برایم به معضل تبدیل شده! آزاردهنده است این نگرانیهایم.
باید کاری کنم، ولی دقیقن نمیدانم چه کاری، چطور و از کجا...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر