نانوشته با خودم عهد کرده بودم که دیگر مجلهای نخرم. آخرین مجلهای هر ماه میخریدم همشهری داستان بود که مرداد ماه پارسال آخرین شمارهاش بود. بعد دیدم خیلی راخت با نخریدنش کنار آمدم. بعد ویژه نامه شب یلداش را هم خریدم و خلاص.
ماهنامه زنان امروز که توقیف شدم دلم یک جوری سوخت که بوی سوختنش ردی از غمهای گذشته بود. وقتی ایران جوان توقیف شد، بعدتر یکی یکی... چند تا چند تا...
زنان امروز را نخوانده بودم و تصمیمی هم برای خواندنش نداشتم. نمیخواستم هر ماه منتظر بمان و بعد یک هو با توقیفی غافلگیر و سرخورده شوم.
یعنی تجربه مجلههای گذشته کاری کرده بود که بیخیال شوم ولی خبر توقیفش برایم دردناک بود. چند روز پیش که دیدم دوباره بیسر و صدا برگشتهاند، خوشحال شدم.
به خودم گفتم به خاطر این برگشت و خوشحالی حتمن باید این شماره را بگیرم یک جور احترام و سپاس از تلاش برای بازگشت.
شنبه مجله را خریدم و گذاشتهام سر فرصت با تمرکز بیشتری همه مطالب را بخوانم. البته که مطلب شهلا شرکت را خواندهام و چقدر حس خوبی است که تلاشهایت برای احیا و بازگشت مجلهای که فرزندت حساب میشود نتیجه دهد و بتوانی دوباره نفس کشیدنش را ببینی.
ماهنامه زنان امروز که توقیف شدم دلم یک جوری سوخت که بوی سوختنش ردی از غمهای گذشته بود. وقتی ایران جوان توقیف شد، بعدتر یکی یکی... چند تا چند تا...
زنان امروز را نخوانده بودم و تصمیمی هم برای خواندنش نداشتم. نمیخواستم هر ماه منتظر بمان و بعد یک هو با توقیفی غافلگیر و سرخورده شوم.
یعنی تجربه مجلههای گذشته کاری کرده بود که بیخیال شوم ولی خبر توقیفش برایم دردناک بود. چند روز پیش که دیدم دوباره بیسر و صدا برگشتهاند، خوشحال شدم.
به خودم گفتم به خاطر این برگشت و خوشحالی حتمن باید این شماره را بگیرم یک جور احترام و سپاس از تلاش برای بازگشت.
شنبه مجله را خریدم و گذاشتهام سر فرصت با تمرکز بیشتری همه مطالب را بخوانم. البته که مطلب شهلا شرکت را خواندهام و چقدر حس خوبی است که تلاشهایت برای احیا و بازگشت مجلهای که فرزندت حساب میشود نتیجه دهد و بتوانی دوباره نفس کشیدنش را ببینی.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر