۱۳۹۴ آبان ۱۳, چهارشنبه

روز نوشت

بنظرم فیلترینگی که آدم‌های دور و اطراف به ما تحمیل می‌کنند بیشتر و خطرناک‌تر از فیلترینگ دولتی یا حکومتی است.
مدام باید در خودت بیشتر فرو بری مبادا حرفی کلامی درد و دلی کرده باشی و به فلانی بر بخورد یا فلانی قضاوتت کند یا هر کوفتِ آزار دهنده دیگر.
از تمام دنیایی که جا برای میلیارد‌ها آدم با هر اعتقاد و سلقه‌ای دارد تنها جای امن و پناهگاه من اینجاست که هر از گاهی بیایم و چند خطی بنالم و بروم.
یه موقع‌هایی هست هیچ چیز مثل یک کلبه در دل یه جنگل که هیچکسی جز خودت راهش رو بلد نیست حالت رو بهتر نمی‌کنه، یه جایی که خبری از هیچ شبکه مجازی و هیچ انسانی نباشه. به جاش خودت باشی، یه فلاکس پر از چای داغ، یه دفتر و خودکار و چند تا کتاب. موسیقی هم می‌تونه کیفیت این دنجگاه رو بالا‌تر ببره.
بعضیا تو شبکه‌های مختلف همچین از حسرت نداشتن یار و بغل و بوسه حرف می‌زنند که انگار اگر این‌ها بود، خوشبخت‌ترین عالم بودند... چی می‌شه به این آدم‌ها گفت؟ گاهی آدم انقدر از خودش غافل می‌شه که همه خوبی‌ها و بهتر شدن‌ها رو وقتی می‌دونه که دیگری در کنارش باشه ولی وقتی دیگری هم کنارش تازه می‌فهمه که اصلِ حالش باز هم خوب نیست. باز هم خیلی تنهاست، شاد نیست، آروم نیست. آدم همیشه دنبال اینکه خوب نبودنش رو جوری توجیه کنه و بگه اگر فلان اتفاق بیفته منم خوب می‌شم، اگر فلانی باشه من بهتر می‌شم، اگر عشق باشه من بیسار می‌شم ولی همه اینا موقتیِ. همه‌اش مسکن‌هایی هست که برای ساعتی، روزی یا حتی سالی آدم رو می‌برن تو خلسه و بعد با درد و رنج بیشتری رهات می‌کنن وسط کار و زار زندگی.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر