۱۳۹۴ آبان ۱۶, شنبه

ما خود فاجعه ایم، فاجعه

یکی دو هفته پیش اتفاقی یک قسمت از داستان پستچی چیستا یثربی را خواندم و فک کرده‌ام همه داستان است. بعد سری زدم به صفحه اینستاگرامش و متوجه شدم داستان دنباله دار است و البته که زندگی واقعی خودش را دارد روایت می‌کند. بعد‌تر متوجه شدم دنباله کنندگان پستچی خیلی حیلی زیاد هستند و همه بی‌صبرانه منتظر ادامه داستان. بعضی روز‌ها کامنتهایی را که برایش گذاشته‌اند می‌خوانم. عده‌ای مشغول قضاوت و صدور حکم هستند و عده‌ای اشک ریزان منتظر ادامه داستان. هر بار هزاران بار تکرار می‌کند که صبور باشید و زود قضاوت نکنید ولی باز قضاوت کنندگان با فحش و داد و دعوا به راه خود ادامه می‌دهند.
طلبکار نویسنده هستند که چرا زود‌تر بقیه داستان را نمی‌گذارد؟ ً! چرا فلان نمی‌کند، چرا بیسار نمی‌کند. مدام در هر حال حواله کردن خرده فرمایش‌هایشان به سمت نویسنده هستند.
خیلی صبوری می‌خواهد که در برابر این حجم از نظر و انتقاد و فحش و هر چیزی آدم دوام بیاورد. درسته از اینکه کار آدم مورد استقبال قرار بگیرد خوشحال می‌شود ولی آرامشی که به یغما می‌رود و این وسط زخم زبان‌ها، تحملشان سخت‌تر می‌شود.
به نظرم رفتار جامعه ما در شبکه‌های اجتماعی به ویژه در واکنش به عکس‌ها و نوشته‌های آدم‌های معروف واقعن قابل بررسی است. این همه خشم، نفرت، حسودی، فحش و بد و بیراه نثار بقیه کردن کمتر از فاجعه نیست. فاجعه‌ای که هر بار به ظاهر قربانیان خاص خودش را دارد ولی در اصل کل جامعه قربانیان این فاجعه‌ها هستند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر