۱۳۹۴ آبان ۱۴, پنجشنبه

روز نوشت

شبکه‌های اجتماعی شده‌اند سوهان روح. باید به این و آن هم جواب بدی که معنی و تفسیر مثلن فلان توییت چه بوده. هر کسی به خودش اجازه می‌دهد تو را برای نوشتن فلان مطلب بازخواست کند. آزار دهد و خواست و ناخواست کاری کند که نبود را به بودن ترجیح دهی. یه عده‌ای هم خودشون رو موظف می‌دونن درباره همه چی دقیقن همه چی حتی یه توییت سطحی و غرغرووی تو نظر بدن و دستورالعمل برات صادر کنن. اینجور وقت‌ها دلم می‌خواد نامریی شم، نامریی هر چی دلم می‌خواد بنویسم، فحش بدم، جیغ بزنم بگم بابا من خودم فارغ از اینکه با کسی هستم یا نیستم، فارغ از زن یا مرد بودنم یه آدمم... بذارید آدم بمونم. انقدر از هر طرف بهم فشار نیارید...
دیشب منتظر پخش یه سریال بودم که اتفاقی قسمت آخر بخش خبر لعنتی رو شنیدم و پریدم تو هال ببینم چی می‌گن درباره خبرنگارای بدبخت و اقبال برگشته... پرونده سازی وحشتناک، وحشتناک... برای من که این بیرون نشستم و صرفا خبر‌ها رو در حد نگاه توتی وار می‌خونم خوندشون درد داره و ترس چه برسه به خانواده هاشون. خودشون که اون داخل هستند که واویلا... خدا بخیر بگذرون.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر