۱۳۹۴ اسفند ۱۷, دوشنبه

تعارفات آزاردهنده

امروز قرار بود بریم دنبال کارهای گرفتن کارت اقامت. صبح حدود هفت و نیم بیدار شدم و دیدم هوا ابریه‌. تا صبحونه بخوریم و آماده بشیم برا رفتن برف شروع شد. اولش کم بود و یهویی دونه‌ها درشت و درشت‌تر شدن. با خودم گفتم امروز هم پرید و خونه‌نشین می‌شیم. نیم‌ساعت بعد آفتاب اومد تو آسمون و خبری هم از برف‌ها نبود. رفتیم شهرداری و برگه‌های مربوط به ازدواج رو گرفتیم. بعد رفتیم خونه یکی از دوستان کورد تا با اون بریم سمت اداره مهاجرت. گفت بیاین یه چایی تازه دم بخورید و بعد بریم. خوردن چای همراه با گپ‌های تکراری راجب به همه چی سه ساعت طول کشید. اعصابم بهم ریخته بود که چرا باید انقد برنامه‌هامون بهم بریزه اونم به خاطر تعارف‌های بی‌جا و الکی. من وقتی می‌گم چیزی نمی‌خورم یا لازم نیس برا من هم بیارید دارم بدون تعارف می‌گم و توقع‌م اینه بقبه به نظرم احترام بذارن ولی مدام می‌گن تو داری تعارف می‌کنی. همین رفتارهاشون باعث می‌شه روابط رو کم‌ و کمتر کنم و از همین تنهایی خودم بیشتر لذت ببرم. خلاصه بعد سه ساعت و نیم رفتیم سمت اووفی که گفتن به ما ارتباطی نداره و باید از طریق پرفکتور کارهاتون رو دنبال کنید. نکته جالب بازرسی‌ها در ورودی اداره‌هتی دولتی بود که بعد از حوادث تروریستی و برای امنیت بیشتر انجام می‌شه. رفتیم پرفکتور و اون‌ها هم گفتن صبح‌ها قبل از ساعت دوازده و نیم باید مراجعه کنید. و اینجوری بود که کار امروزمون با تعارف‌های الکی و آزاردهنده افتاد به فردا.
تا وقتی بیرون بودیم مرتب بارون می‌اومد و هوا سرد بود. از وقتی رسیدیم خونه آسمون باز شده. جالبه تو هوای سرد آدم‌ها تو سنین مختلف با دامن‌های کوتاه و شلوارک و گاهن با جوراب نازک و حتی بدون جوراب مشغول رفت و آمد و حتی دویدن هستن.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر