بالاخره بعد از یک ماه شب مثل آدمیزاد خوشبخت خوابیدم. یک ماه گذشته مدام در حال کوچ از تختخواب به مبل تو هال و روی زمین بودم. صبح ها کلافه و درمانده و تمام روز خسته وبیرمق. دیروز دکترم قرصهای گیاهی را تجویز کرد که شب قبل از خواب ده تا از آنها را که خیلی کوچولو هستند مثل آبنبات تو دهنم بذارم و بخورم. نتیجه؟ از خواب پریدم و متوجه شدم هنوز نصفی از دهمین قرص روی زبانم مانده و من بعد از یک ماه توانستهام در رختخواب خودم بدون ووول خوردنهای هر شب راحت وبیدغدغه بخسبم. البته خسبیدم که چه عرض کنم بیهوش شده بودم و لذا خدایا شکرت:)
پ.ن: من آدم فراری از دکتر و دارو بوده و هستم ولی این یک ماه بیخوابی چنان سخت گذشت که اگر میگفت باید زهر مار بخوری فقط میپرسیدم روزی چقدر؟!
پ.ن: من آدم فراری از دکتر و دارو بوده و هستم ولی این یک ماه بیخوابی چنان سخت گذشت که اگر میگفت باید زهر مار بخوری فقط میپرسیدم روزی چقدر؟!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر