از ساعت سه بیدارم و الان چهار و نیم صبحه. چرا؟ توضیح میدم. از وقتی بارون باریده انگار آب رفته تو لونه پشههای پادراز و اونا هم حملهور شدن به داخل خونه. نه خیر ما اینجا به پنجره هامون توری وصل نیست و رفت و آمد برای عموم از پنجره آزاده. خلاصه تا وقتی پنکه روشنه تکو توکی پشه وزوز کنان سعی میکنم از کورترین نقطهها هم بهت حمله کنند ولی امان از وقتی که پنکه خاموشه رسما میدون جنگ میشه.
نمیشه که ۲۴ ساعت پنکه روشن باشه با اینکه تقریبا تو این اوضوی ال روشنه و بادش من رو اذیت میکنه ولی چارهای نیست.
خلاصه گرما و شرجی یه مدل بدبختیه، بارون و هوای نسبتا خنک یه مدل دیگه بدبختی داره.
کاش حالا که با پشهکش افتادم به جون پشهها و احتمالن مورد عنایت همسایه پایینی هم قرار گرفتم بتونیم مثل آدمیزاد بخسبم.
نمیشه که ۲۴ ساعت پنکه روشن باشه با اینکه تقریبا تو این اوضوی ال روشنه و بادش من رو اذیت میکنه ولی چارهای نیست.
خلاصه گرما و شرجی یه مدل بدبختیه، بارون و هوای نسبتا خنک یه مدل دیگه بدبختی داره.
کاش حالا که با پشهکش افتادم به جون پشهها و احتمالن مورد عنایت همسایه پایینی هم قرار گرفتم بتونیم مثل آدمیزاد بخسبم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر