هوا بارونیه٬ باد خنکی میوزه شبیه روزهای آخر شهریور شیراز. دراز کشیدم روی مبل و از خنکی هوا لذت میبرم. مدتها بود خبری از ابر و بارون نبود و اصلن این هوا رو یادم رفته بود از بس که گرما و آفتاب مثل بختک افتاده بودن به جونمون. میدونم چن هفتهی دیگه دلم برا آفتاب وگرما تنگ میشه و شروع میکنم به غر زدن ولی آدمیزاده دیگه همیشه باید بهونه ای پیدا کنه برا ناشکری و غر.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر