۱۳۹۷ آبان ۳, پنجشنبه

دغدغه‌های مشترک

ساعت شیش صبح شد و طبق معمول خوابم نمی بره. تازه وبلاگ مامان رایان رو‌خوندم و حس خوبی دارم از اینکه بچه‌ها چقد توانمند هستند در یادگیری زبان. منم همه تلاشم این خواهد بود که پسرم تا قبل از سن اجباری رفتن به مهد که فک کنم اینجا سه سالگی هست حتما فارسی رو به خوبی حرف بزنه.
از یه جایی انگار دغدغه‌‌ی مامان ها هر کجا که باشم بهم نزدیک‌تر و‌شبیه‌تر میشه.
ما الان تقریبا هیچ رابطه‌ای با ایرانی‌های شهر نداریم. جز صاحب خونه که چهل سال قبل اومده اینجا و قدرت خدا تو این چهل سال همه‌ی خصلت‌های تحسین‌برانگیز رو حفظ کرده. سنی حدود ۷۰ سال دارند و واقعا دیدگاه‌ها و سلیقه هامون خیلی متفاوته و بدتر از اون هر بحثی به مسایل سیاسی می‌کشه و اینکه ما دو‌تا از همه چی بی‌خبریم.
بگذریم. از وقتی دوره بارداری شروع شده به وقتایی حس کردم استخون‌هام از شدت تنهایی و غربت میخواد ترک بخوره ولی هر بار یاد تجربه‌های تلخ معاشرت با هموطنان افتادم و اینکه چطور در همه‌ی اجزای زندگیمون میخوان سرک بکشن تنهایی و غربت رو به جون خریدم.
دوستای همین و سال و غالبا هم سلیقه و‌عقیده‌امون در پاریس هستن ولی برای ما رفتن به پاریس در این شرایط سخته. زندگی اونجا خیلی با شهرهای دیگه فرق داره. جدا از شلوغی و آلودگی و ترافیک هزینه‌های بالای زندگی هم هست. هم خوبی‌های داره و هم بدی‌هایی. خوبی‌هاش همون بودن دوستان و دسترسی بیشتر به مراکز فرهنگی و نشست‌های ایرانی هست و...
خلاصه اینکه از وقتی نی‌نی به زندگی ما اضافه شده یکی از دغدغه‌هامون پیدا کردن افرادی هست که بشه باهاشون رفت و آمد کرد تا بچه معنای خانواده و دوست رو بهتر بفهمه و در تنهایی و انزوا نباشه.
پیدا کردن آدم‌های قابل اعتماد و معاشرت تو این اوضاع خیلی سخته، خیلی.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر