آسمان بعد از یک روز بارانی عجیب شفاف و خواستنی است، ابرهای تکه پارهٔ سرگردان در پهنای آبی آسمان چقدر دوست داشتنی ترند و زیباتر.
از صبح که بیدار شدم یک بغضی کنه وار، لنگر انداخته بود بیخ گلویم و تکان نمیخورد. اشکی هم نمیآمد تا این بغض کمی تکان بخورد.
ظهر آمدم سراغ فیس، "او" عکس پنجره بسته اتاقش را گذاشته بود روی پیجش و زیر آن نوشته آخرین تصویر هر شب من...
همان جا بود که لنگر بغضام شل شد...
چقدر تلخ:((
پاسخحذف