۱۳۹۱ اسفند ۲۷, یکشنبه

از خوردنی های دوستانه

انگار که مردم ۱۱ ماه سال را لخت و عور بوده‌اند، ۱۱ ماه را در قحطی به سر برده‌اند و ۱۱ ماه بوده که هپلی وار زندگی می‌کردند.
یهویی نعمت به سویشان سرازیر شده و نمی‌دانند چه کنند.
دیروز بعد از یکسال عین برگشت به شهر و همراه سین سه نفری رفتیم آیین جیگر خوری و بعد یخ در بهشت خوری را به جا آوردیم.
من آدم جیگر و گوشت قرمز خوردن نیستم با اینکه بدنم به شدت به هر دو احتیاج دارد. پارسال برای اولین بار همراه با او و عین رفتیم جیگرکی و آنجا مرا مجبور کردن به جیگر خوردن، بعد‌تر یک بار دیگر هم سه نفری رفتیم و این بار با اندکی لذت جیگر خوردم.
خلاصه قرار شد هر وقت عین برگشت با سین برویم و آیین جیگر خواری را به جا بیاوریم.
بعدش هم رفتیم یخ در بهشت خریدیم و روی یک نیمکت در انظار (؟) عمومی نشستیم با کلی خنده و حرف و حدیث به خوردن یخ در بهشت.
عصر خوبی بود، بعد از یکسال سه نفری با هم بودیم.
بیش باد این کنار هم بودن‌ها.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر