تازه رسیدم خونه، خسته و کمی بیاعصاب. خبری از غذا و چی هم نیست ولی بهجاش ظرفهای کثیف رو تلمبار کرده.
چند لقمه نون و پنیر خوردم تا جون گرفتم و سریع چایی دم کردم. دم کشیده و نکشیده سریع یه لیوان ریختم تا گرماش بهم حس امید بده...ناامیدم؟ نمیدونم، این کلاسا گاهی بیش از انداره سرخوردهام میکنه مثل عصر امروز.
راستی امروز بعد مدتها افتاب اومد ولی هوا خیلی سرد بود.
چند لقمه نون و پنیر خوردم تا جون گرفتم و سریع چایی دم کردم. دم کشیده و نکشیده سریع یه لیوان ریختم تا گرماش بهم حس امید بده...ناامیدم؟ نمیدونم، این کلاسا گاهی بیش از انداره سرخوردهام میکنه مثل عصر امروز.
راستی امروز بعد مدتها افتاب اومد ولی هوا خیلی سرد بود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر