ساعت سه و ربع صبح جمعهای. از دو وو ن بیدارم، چرا؟ بچه تکون خورد و دیگه نتونستم به خوابم هفتالهشتی که میدیدم ادامه بدم. ذهنم؟ درگیر و آشفتهی رفتا یه آدمیه که به نظرش داره محبت و لطف میکنه ولی انبوهی از حسهای منفی از جمله تحقیر و بدبختی رو روونهی ما میکنه. دستت درد نکنه لطف میکنی مثلا فلان وسیله رورکادو میدی و ما هم هی تو تعارف واینا کلی تشکر میکنیم و ازت میگیریم ولی کاش بفهمی ما خودمون به اندازه کافی به فکر هستیم و الخ...
کاش بفهمی وقتی میگم کمر درد دارم یعنی نمیخوام دو ساعت بالاجبار بشینم توتخونهات و به چرت و پرتهاتون گوش بدم. خودمم از وضع ایران با خبرم نمیخوام از اخبار تخمی فلان کانال تخمی تلگرام مطلع بشم و الخ...
خودم انقد به فکر هستم که تو این سرما حداقل تو خونه مدام در رفت و آمد باشم و یه جا نیفتم، هر روز غذا بپزم و ظرفها رو بشورم و بعد تو فک کنی من دست به سیاه و سفید نمیزنم و الخ...
کاش بدونید چهل سال دوری از ایران هیچی از رفتارهای خالهزنکیتون کم نکرده، حتی همین رفتارها محبت هاتون رو هم کمرنگ میکنه.
کاش بفهمی وقتی میگم کمر درد دارم یعنی نمیخوام دو ساعت بالاجبار بشینم توتخونهات و به چرت و پرتهاتون گوش بدم. خودمم از وضع ایران با خبرم نمیخوام از اخبار تخمی فلان کانال تخمی تلگرام مطلع بشم و الخ...
خودم انقد به فکر هستم که تو این سرما حداقل تو خونه مدام در رفت و آمد باشم و یه جا نیفتم، هر روز غذا بپزم و ظرفها رو بشورم و بعد تو فک کنی من دست به سیاه و سفید نمیزنم و الخ...
کاش بدونید چهل سال دوری از ایران هیچی از رفتارهای خالهزنکیتون کم نکرده، حتی همین رفتارها محبت هاتون رو هم کمرنگ میکنه.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر