۱۴۰۱ آبان ۴, چهارشنبه

 از زیر سنگینی اشتباهی که کردم هیچ راه خلاصی ندارم، آنقدر خودم رو سرزنش می‌کنم که خودم دلم برا خودم می‌سوزه.

حماقتی که کردم حد و مرزی نداره، غمگینم و این داره من رو نابود می‌کنه.

چطور دارم با یه عوضی نامرد زندگی می‌کنم، چطور دارم تحملش می‌کنم. چرا؟ خاک تو سرم.

به خودکشی فک می‌کنم؟ خیلی کم. پسرم چی میشه؟ باید به یه سنی برسه بتونه مراقب خودش باشه.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر