۱۴۰۴ تیر ۵, پنجشنبه

بعد از برزخ

 عروب پنجشنبه‌اس. تا حدود یازده شب هوا روشنه. امروز بعد از حدود دو هفته کمی و فقط کمی آروم و قرارم بیشتر بود. انقدری که تمرکز داشتم روی غذا خوردنم. تمان روزهای قبل افتاده بودم رو هله‌هوله خوری. فقط یه چی باشه شکمم پر بشه و بس. 

به هیچی نمی‌تونم اعتماد کنم. دلم یه جفت گوش می‌خواد که یه دل سیر حرف بزنن و فقط تاییدم کنه.

هیچکسی انگار اینجا نیست. کاش سرخپوست و بقیه هر از گاهی باشن. آدم دلش می‌گیره.

۲ نظر:

  1. من هر کاری کردم نتونستم کامنت بذارم. بلاگ اسپات مشکل داره. من هستم و می‌خونم و اگه خواستی می‌شنوم.

    پاسخحذف