۱۳۹۱ شهریور ۳۱, جمعه

شاید انتهای خط یک دوستی

هر چی رو نوشته بودم پریده! چند وقت پیش برایش پیامکی فرستادم جواب ندادم دلیل آوردم که لابد شارژ نداشته یا حط‌اش را عوض کرده. توی صف دادگاه هم چن باری زنگ زدم بهش جواب نداد، بعد تو یتاکسی دیدم تماس گرفته باز خودم زنگ زدم گفت توی کلاس بوده! مثل قبل تر‌ها حرف نمی‌زد ولی کاری که خواستم فردایش با فرستادن پیامکی انجام داده بود. دیشب پیامکی فرستادم و گفتم ایا ارشد شرکت کرده بوده و فلان دانشکده مجازی هم رشته او را دارد. چند باری دیشب چک کردم حواب نداد تا همین امروز صبح هم. احساس می‌کنم این دوستی که دارد به نقطه پاین نزدیک می‌شود، شاید هم شده من دارم دس دس می‌کنم! از دیشب ساعت‌ها یک ساعتی برگشته به عقب و زود هوا روشن می‌شود... هوا این روز‌ها سرد‌تر هم شده یک پیتو افاقه نمی‌کند. از پریشب که سردرد داشت و از هم خداحافظی کردیم دیگر خبری ازش ندارم، قرار بود دیروز برگردد به خانه‌اش. اینترنت هم ندارد آنجا... من سعی می‌کنم نگران نباشم و مثبت فک کنم. خدا کنم بی‌اینترنتی اعصابش را بهم نریزد و آرا باشد این چند روز باقی مانده را. دیروز که خوانده‌ام آمده‌اند جلو سفارت کمی احساس نگرانی کرده نکند‌‌ همان اتفاق پارسال رخ دهد، این هم نوعی اشتعال زایی است برای عده‌ای الاف و بیکار که خودشان هم دقیقا نمی‌دانند دنیال چی هستند و فقط آن کاری را می‌کنند که دستورش را دارند، به گه کشیدن زندگی عده‌ای دیگر را.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر