ویلاگ سابقام را اگر تحمل کرده بودند، این روزها ششمین سالگرد تولدش بود.
روزی که هکاش کرده بودند، رفته بودم گوشه آشپزخانه اداره و زار زار گریه میکردم.
انقد عوضی بودند که بعدتر از بین کامنتهای خصوصیام مطالبی را به وقیحترین شکل ممکن منتشر میکردند و حتما کلی هم توی دلشان ذوق میکردند.
روزهای اول سخت بود، من یک دوست و یک همدم عزیز را از دست داده بودم.
انقدر این زندگی فراز و نشیب دارد که آدم احساس میکند غمهای گذشتهاش بیشتر شبیه جک بودهاند.
انقدر روزگار لگدهای محکمی حواله میکند، که دردهای قبلی فراموش میشوند.
انقدر زخم روی زخم میآید که آدم پوست کلفت میشود، یک وقت هم میبینی عفونت از زیر این پوست کلفت هم میزند بیرون. پ. ن: هنوز شبها هوا سرد است.
کاملا حست رو درک میکنم، حالا فکر کن وبلاگت هک شده بود مال من که چهار تا مسدود شدند بی هیچ دلیل منطقی! یعنی اولیش خوب کمی منطقی بود اخبار میذاشتم توش، شلوغ بازی در میاوردم ولبی بقیه به واسطه چی نمیدونم ولی بعد از یه مدت مسدود میشدند. حتی وبلاگ اولم که فقط عاشقانه بود و تین ایجری یه روز دیدم مسدود شده! نمیدونم شاید چون فقط اسم خودم بوده و اسمم شاید تو لیستی هست!
پاسخحذفولی وبلاگ اصلیم که مسدود شده بود نفسم بالا نمیامد! مخصوصا که کپی از پستهاش نداشتم، و یه عالم کامنتهای خصوصی که نگران بودم برای کامنت پذارها مشکلی پیش بیاد. خوشبختانه تنبیهات برای من در همان حد بود، دلیل اصلیش هم این بود که من فعال سیاسی نبودم ، روزنامه نگار نبودم که اگر یکی از این ها بودم قطعا آب خنکی هم باید میخوردم.