حالم خوب نبود ولی به خرابی این لحظات هم نبود.
نشسته بودم پای برنامه به عبارت دیگر همین یک ساعت پیش، کوهیار داشت صحبت میکرد.
یک جاهایی مکث داشت، حتما تصویر آن لحظههای بازداشت و بازجویی میآمد جلو چشمم، شاید.
همان موقع همان لحظه که مکث داشت که انگار یک تصویرهایی میآمدند جلو ذهنش حالم خراب شد.
تلویزیون را خاموش کردم، آمدم توی اتاق پتو را کشیدم روی سرم.
بعد از دوران پر التهاب نوجوانی سالها بود که به خودکشی فکر نکرده بودم ولی این یکسال و خوردهای بارها بارها به خودکشی و خلاص کردن خودم فک کردمف جراتش را نداشتم ولی.
حالم خراب استف رفتهام دستشویی و به این فکر کردم که مثلن دانشگاه و درس میتواند حسابی درگیرم کند، شاید.
ولی اینجا که دیگر جای من/ ما نیست.
دلم یک زندگی جدید میخواهد، از من دریغش نکنید.
پ. ن: گاهی آدم سعی میکند فقط سعی میکند خودش را گول بزند، برود سری به کوچه علی چپ بزند هی بعضی فکرها را بعضی تصویرها را پس بزند.
بعد درست در یک آن دستش رو میشود...
ممکنه بخندی ولی می خوام بهت بگم برو حال کن. در بد ترین شرایط سه تا چیز منو نجات داد یک ادبیات کلاسیک. لدت تعقیب کردن داستان های عاشقانه حتا فیلم های کاسیک. دو- آشپزی هر چنذ از اجبار شروع شد و به لذت رسید. سه روابط جسمانی.نه فقط سکص حتا رقص ورزش پیاده روی های بی هدف تا حد از پا افتادن. کم نیار گاهی رفتن لازمه ولی آدم باید قوی بشه بعد بره که اون ود مرز کم نیاره.
پاسخحذفمن ندیدم مصاحبش رو.. خانم خیلی خنده دار شده ما هی مسدود میشیم، بعدش بنده هر چی تو مغزم فشار اوردم اسم وبلاگت یادم نمیامد، هی هم میدزم آن روزها... ،
پاسخحذفنمیدونم چرا مطمئن بودم اسم وبلاگت باید آن روزها باشه بعد فهمیدم احتمالا اون اسم یکی از پستهات بوده، خلاصه جونم برات بگه که رفتم تو وبلاگ تنهایی رقصیدن برات کامنت گذاشتم که آدرسم عوض شده:))
بعد یهو دیدم من مغز فندقی یادم رفته یه چیزی هست به است هیستوری اینترنت! خلاصه رفتم توش، و قکر کن با حجم وسیع فیس بوک گردی من چند صفحه رفتم عقب که برسم به پریروز که اینجا رو جک کرده بودم. خوب خدارو شکر یافتمت..
ادرس ما عوض شد جانم میزنن دیگه، میزنن! ولی ما هم میزنیم!