۱۳۹۶ بهمن ۲۲, یکشنبه

روزمرگی

از صبح هوا افتابیه و چی بهتر از این. بعد مدت‌ها لباس‌ها رو بردیم برای شست و شو. هر بار چند مرتبه همه جیب‌ها رو می‌گردم که دستمال نمونده باشه و نهایتا موقعی که تو خشک‌شویی هستند دستمال‌ها در حال پروازند از این ور به اون‌ور.
ساعت حدود دو بعدآزظهر شده و غذا هنوز آماده نیست؛ مرغ تو فری و پلو.
آخرین یکشنبه‌‌بازار قبل از سفر رو هم رفتم و بالاخره یه پیرهن برا بابام خریدم، توقع داره هر جا می‌ریم حتی شده یه دفترچه براش نبریم و اگر هم نبریم خیلی تابلو ناراحت می‌شه:* البته که سوغاتی باز کردن کیف داره ولی خب باید شرایط طرف مقابل رو هم درک کزد.
بعد از ناهار خوابم نبرد رفتم کنار کانال آب قدم  دم و اومدم. چند روز قبل کامل یخ زده بود ولی الان زندگی کانل حریان داشت؛ هر دو تا قو و بقیه اهالی حاضر بودن.
خبر بازداشت‌های اخیر و خودکشی دیگری در زندان خیلی خیلی نگران و غمگینم کرده. چقدر تلخ.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر