پیشبینی هوا این بود که چهار صبح برف میاد ولی نیومد، حدود ۸ و نیم صبح با بیق و بیق بخاری بیدار شدم نفتش تموم شده بود! چقد خوششانس. چون هر دو تا طرف ۲۰لیتری خالی بودن و تا عصر خبری از نفت نبود. ساعت ۱۹ و نیم بارش برف شروع شد. انتطارش رو نداشتم. شال و کلاه کردم برم یه دوری این اطراف بزنم که دیدم سوز میاد خیلی جدیش نگرفتم ولی اون جدی بود و نشست. رفتم یه سمتهایی که تا حالا نرفته بودم، گم شدم ولی نترسیدم و راه رو راحت پیدا کردم. همین چیزای کوچیک هم به مرور اعتمادبنفس آدم رو بالا میبره. خلاصه تا برگشتم برف نرم و نازکی نشسته بود همهجا.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر