۱۳۹۶ بهمن ۱۸, چهارشنبه

پایان دوره

ساعت ۱۲ ظهر شده، آفتاب تو آسمونه ولی دما زیر صفر. صبح باید می‌رفتم کلاس، آخرین روز بود و تازه وقتی رسیدم فهمیدم که امروز فقط باید می‌رفتیم برای امضا و گرفتن گواهی گذروندن دوره. صبح هوا منفی سه بود و یخ زدم تا رفتم و برگشتم، خوشحالم؟ بله، از تموم شدن کلاس‌هایی که از بودن در اون‌ها دچار احساس بیهودگی و نفهمی و گاها ناامیدی می‌شدم خلاص شدم.
نمی‌دونم چرا نمی‌فهمن که کلاس ماهایی که مبتدی هستیم باید جدا از الجزایری‌ها و مراکشی‌ها باشه. چون اکثر اون‌ها با زبان تخمی فرانسه آشنا هستن و تو مدرسه و کشورشون با این زمان در ارتباط بودن ولی ماها چی؟
خلاصه اعتمادبنفس پایین و خجالتی بودن باعث می‌شه تو کلاسی که کلن دست عرب‌های الجزایری هست ما در اقلیت باشیم و ترجیح بدیم شنونده‌ باشیم و پشیمون.
فک می‌کردم بعد این دوره پیشرفت خوبی داشته باشم ولی هیچ نتیجه‌ای نداشته برا حرف زدن مگرنه از لحاظ فهمیدن و یادگرفتن کلمه‌های جدید بد نبود ولی اینجا مساله اینه که حرف بزنی حتی اگه خوندن و نوشتن هم بلد نباشی. تو کلاس ما بودن افرادی که نوشتن بلد نیستن یا به سختی می تونن بنویسن ولی حرف می‌زنن و همین مهمه!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر