دو ساعت اخر سر کلاس نموندم، وسط راه حتی مطمئن نبودم از زور خستگی میتونم تا خونه برسم یا نه. از پلهها بالا اومدم، صابخونه داشت خونه طبقه دو رو بازسازی میکرد دید که رسمن به فنا رفتم. رسیدم تو خونه، له و داغون. صدای کوبیدنشون میاومد تا چایی رو دم کردم و استکان اول رو سرد نشده سرکشیدم دیدم خبری از سر و صدا نیست، خدا رو شکر ساعت چهار و نیم جمع کرده بودن رفته بودن.
هوا خیلی قاطی پاتی شده. صبح که چتر بردم بارون نیومد. حتی چند دقیقهای بین روز آفتابی بود بعد یهویی سیل آسا بارید، بعد آسمون صاف شد و دوباره جر خورد خلاصه وضعیت بغرنجی داره این آب و هوا.
سه روز دیگه از کلاسها مونده و بعد خلاص.
نمیدونم کسی اینجا رو میخونه یا نه، تو آمارها بازیدهایی از چند تا کشور رو میبینم ولی نمیدونم واقعا اینجا رو کسی میبینه یا فقط خودمم و انعکاس صدای خودم.
هوا خیلی قاطی پاتی شده. صبح که چتر بردم بارون نیومد. حتی چند دقیقهای بین روز آفتابی بود بعد یهویی سیل آسا بارید، بعد آسمون صاف شد و دوباره جر خورد خلاصه وضعیت بغرنجی داره این آب و هوا.
سه روز دیگه از کلاسها مونده و بعد خلاص.
نمیدونم کسی اینجا رو میخونه یا نه، تو آمارها بازیدهایی از چند تا کشور رو میبینم ولی نمیدونم واقعا اینجا رو کسی میبینه یا فقط خودمم و انعکاس صدای خودم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر